خانم کوچولو رفته آتولیه
سلام یه سلام ویژه مخصوص دوستای عزیزی که این مدت به خونه مورچه جونی من سر میزدن و نظر میزاشتن بلاخره بعد از مدتی تنبلی و کار زیاد امروز موفق شدم به خونه مورچه جونم برسم چند وقت پیش برای تکمیل مدارکم احتیاج به عکس سه در چار داشتم داشتم با بابای مورچه جونی در مورد عکاسی صحبت میکردیم که کودک بیش از حد کنجکاو من فهمید از خیلی وقت بود که بهش قول داده بودم میریم اتلیه عکس بگیره اما وقت نمیشد تا اینکه سر بزنگاه قول گرفت عصر حاضر شدیم یکم لباس خوشمل برداشتیم رفتیم اتلیه چقدر هم خودمونو تحویل گرفته بودیم چی فکر میکردیم خانوم عکاس فرمودن هر وقت حاضر شدین زنگ بزنین تا بیام تا دینای...
نویسنده :
بابایی و مامانی
14:04
بدون عنوان
با سلام ودرود خدمت دوست جونی های عزیزم امیدوارم ک خوب و سلامت باشید. دلم براتون خیلی تنگ شده بود. این چندتا عکس رو فعلا تو وبلاگ میذارم اما تو چند روز اینده حتما کامل میشه ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
13:20
تولد یک سالگی دینا جونی
سلام دختر نازم امروز 30تیر1390 روز تولد یک سالگیته به قول خودت تفلک ممالک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا وجود پاکت اومد تو جمع و خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این روز و تو این ماه از آسمون فرستاد خدا ۱ ماه زیبا تولدت مبارک عسل مامان راستی فردا واکسنم داری امیدوارم دردت نیاد ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
15:11
سلامی دوباره به مامانها و باباهاوکوچولوهای عزیز (دوستان) مورچه طلامون
سلام و عرض ادب خدمت دوستان صبور و مهربان صبور از اون جهت که هر چی من تنبلی میکنم و نمینویسم شماها صبر میکنین و تحمل، ببخشین که کم کار شدم، عوضش خارج از این دنیای مجازی زیادی پرکار شدم!!پر کار شدم که یعنی سر گرم درس و دانشگام خیلی دوست دارم وقت بذارم و شاهکارای دینا جونیمو بنویسم ولی وقت من وبابایی این اجازه رو نمیده اما به همه دوست جونیهای وبلاگیمون قول میدم لااقل شاهکارهای مورچه مونو تو پست بذاریم. راستی هوا هم سرد شده مواظب نی نی هاتون باشین سرما نخورن یادتون نره پیش ما بیاین پاییز زیبا و عروس فصل هاست برگریزان درخت و... خواب...
نویسنده :
بابایی و مامانی
20:47
جمعه 30 مهر
سلام به دوستای خوبم به دوستایی که این هفته هم منتظر یه پست از جمعه من ودیناجونی بودن و یه سلام هم به شروع فصل پاییز .یه پاییز دیگه در راه است و یه تابستان دیگه رفت.باز هم مهر و مدرسه همیشه وقتی ماه مهر میاد به یاد شعرایی میوفتم که روزای اول مهر از تلوزیون پخش میشد..... باز امد بوی ماه مدرسه بوی بازی های راه مدرسه ............. البته الان هم از تلوزیون پخش میشه ولی هیجان شنیدنش تو کودکی با حس الان فرق میکنه هیییییییی یادش بخیر واقعا چه زود روزهای زندگی میگذرد کاش ادم همیشه تو کودکیاش میموند ولی نه نمیشه اگه قرار باشه تو کودکیهامون بمونیم پس از شیرینی های این دوران زندگیمون کی لذت ببریم در کل همیشه خاطراته خوبه که ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
15:45
جمعه 22شهریور
به نام خدا و به یاد خدا سلام یه سلام گرم و صمیمی مخصوص دوستای خوب وبلاگی یه جمعه دیگه با یه پست دیگه.این هفته دختر گلم سرما خورده و بی حاله حوصله هیچی نداره .وقتی مورچه جونی من سرما میخوره خونمون بی سر وصداست انگار همه یه جورایی حال ندارن برا ظهر ناهار سوپ درست کردم و دینا خانومی نوش جون کرد بعد عصری دخملی و بردم دکتر خانم دکتر براش دارو داد گفته شاید حساسیت باشه اخه یکم بعد سر راهمون رفتیم پارک تا شاید حال و هواش عوض بشه از ساعت 6 تا 6ونیم پارک بازی کردیم دیدم داره هوا سرد میشه تصمیم گرفتیم زودتر برگردیم خونه وقتی هم رسیدیم خونه چون دینایی دارو خورده بود بعد از شامش ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
1:29