دینا دینا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

مورچه طلا عشق بابا و مامانش

زمینی شدن فرشته زندگیمون

عاقبت در يك شب از شب هاي دور  كودك من پا به دنيا مي نهد  آن زمان بر من خداي مهربان  نام شور انگيز مادر مي نهد  بينمش روزي كه طفلم همچو گل  در ميان بسترش خوابيده است  بوي او چون عطر پيك ياس ها  در مشام جان من پيچيده است  پيكرش را مي فشارم در برم  گويمش چشمان خود را باز كن  همچو عشق پاك من جاويد باش  در كنارم زندگي آغاز كن...     تقديم به كودكي كه با اومدنش دلم رو خیلییییییییییی شاد کرد واکنون  پس ازسالها به قامتش افتخار میکنم وخداوند را به عدد سلول های وجودش با زبان قاصرم شکر می کنم دوست دار...
8 شهريور 1392

هنرمند نمونه در تزئینات افطاری

  خانمهای عزیز اول لبخند یادتون نره  بعدش یدونه میخورید یدونه تزئین کنید  اینم شاهکار دینا خانمه تو افطاری سال 92 ... الهی قربونت برم عزیزم قربون دستو پنجت گلم               حالا از زور خستگی باید از مهارت خوابیده خوردن استفاده کرد و این هم آخر ماجرا...   ...
7 شهريور 1392

یه جای خوب برا سرگرمی و از خجالت شکم در اومدن

                                                                                                                   دینا عاشق بستنی و بابای دینا عاشق خرید بستنی    جدیدا یخچال خونمون شده یه جای دنج برا دینا که هم از شرمندگی شکمش دربیاد هم بستنیهامون شب مونده نشه حالا هم که عید فطر اعلام شده بعد کلی خوشحالی  از طرف دینا...
3 شهريور 1392

دینا عاشق ماکارونی

دختر گلم عاشق ماکارونیه مخصوصا از نوع شکلی هر موقع مامانی ازش میپرسه برات چی غذا درست کنم ماکارونی شکلیو پیشنهاد میده     تا بخواد غذا حاضر بشه چند باری تو اشپز خونه سرک میکشه وبلاخره  ...
1 شهريور 1392

شب قدر کودکانه

  انگار خیلی خسته بود و خوابش می اومد ولی منتظر مادر جون بودیم که از جایی بیاد و با هم وارد حسینیه شویم کمی منتظر ماندیم خسته شدیم نشستیم روی لبه ی زیرانداز حیاط حسینیه ؛ هنوز درست ننشسته بودیم که فرشته کوچولوم سرش را گذاشت روی پاهام،  بعد از چند ثانیه نیم خیز شد کفشهایش را درآورد و دوباره خودش را ولو کرد روی پام؛ حتی وقتی براش بالشت گذاشتم که روی بالشت بخوابه امتناع کرد، روی پای من به نظر نمی اومد که راحت تر باشه ولی آرامش بیشتری داشت... نگاهش می کردم و افسوس می خوردم که چرا ما این قدر راحت خودمون را رها نمی کنیم در آغوش خدا؛ حتی در چنین شب قدری! بودن در آغوش خدا شاید حتی کمی سختی داشته باشه ولی قطعاً ...
30 مرداد 1392